بستن
سانسور شده
۱۳ روز، ۱۳ شب: در جهنم کابل یک فیلم در ژانر اکشن, جنگی, درام و هیجان انگیز به کارگردانی Martin Bourboulon و تولید 2025 در بلژیک است. از بازیگران این فیلم می توان به Lyna Khoudri, Roschdy Zem و Sidse Babett Knudsen اشاره کرد.
کابل، ۱۵ آگوست ۲۰۲۱. نیروهای آمریکایی در حال آماده شدن برای خروج از افغانستان هستند، در حالی که طالبان برای تصرف قدرت به سمت پایتخت در حال پیشروی هستند. در بحبوحه هرج و مرج، فرمانده محمد بیدا و افرادش مسئول امنیت سفارت فرانسه، آخرین سفارت غربی که همچنان باز است، هستند.
دانلود از سایت تنها با IP ایران امکانپذیر است، در صورت استفاده از VPN آن را خاموش کنید.
«۱۳ روز، ۱۳ شب: در جهنم کابل» از آن فیلمهایی است که با عنوانش آغاز میکند به ایجاد ضربان در ذهن مخاطب؛ عنوانی که نه فقط یک موقعیت مکانی و زمانی را نشان میدهد، بلکه وعده تجربهای سنگین، نفسگیر و عاطفی را میدهد. این فیلم، اثریست که بهجای نمایش صرف جنجالهای جنگی، بهدنبال نشاندادن چهره انسانی بحران، فشار روانی، انتخابهای دشوار و بهایی است که آدمها در دل درگیریها میپردازند. در دنیایی که سینمای جنگی معمولاً به سراغ قهرمانسازیهای اغراقشده میرود، «۱۳ روز، ۱۳ شب» با انتخاب لحن واقعگرایانه و تمرکز بر روانشناسی شخصیتها، خود را از بسیاری از آثار مشابه جدا میکند. فضای فیلم پر از تنش است، اما این تنش بیش از آنکه از انفجارها و تیراندازیها بیاید، از سکوت و انتظار میآید؛ از آن لحظاتی که آدم نمیداند موج بعدی چه خواهد بود.
سازندگان فیلم کابل را نه صرفاً بهعنوان یک شهر درگیر جنگ، بلکه بهعنوان موجودی زنده، زخمی و مقاوم نشان میدهند. خیابانهای خاکآلود، ساختمانهای نیمهویران، بازارهای بیخاموشی و محلههایی که زندگی در آنها بهرغم همه سختیها ادامه دارد، همه گوشهای از واقعیتی را تشکیل میدهند که فیلم در طول ۱۳ روز و ۱۳ شب نشان میدهد. طراحی صحنه، نورپردازی و رنگبندی فیلم کمک میکنند تا فضای «جهنمی» کابل نه بهصورت اغراقشده، بلکه کاملاً واقعی و قابل لمس نمایش داده شود. این واقعگرایی باعث میشود مخاطب خود را در دل ماجرا حس کند؛ انگار کنار شخصیتها قدم میزند، میدود، پنهان میشود و نفس حبس کرده ادامه میدهد.
بدون لو دادن هیچکدام از نقاط حساس فیلم، میتوان گفت «۱۳ روز، ۱۳ شب» داستان گروه یا فردی را روایت میکند که درگیر شرایطی میشود که فرار از آن تقریباً غیرممکن است. فیلم در این مدتزمان محدود، تمرکز خود را روی بقا، انتخابهای اخلاقی، و تلاش برای حفظ انسانیت میگذارد. داستان با ریتمی تند آغاز نمیشود؛ بلکه کمکم شرایط را توصیف میکند تا بیننده فضای بحران را حس کند. سپس، وقتی پای شخصیتها در میان قرار گرفت، ریتم به شکل قابلتوجهی افزایش مییابد و تنش لحظهبهلحظه بیشتر میشود. هر روز، چالشی تازه به همراه دارد؛ هر شب، کابوسی تازه میسازد. مخاطب با فیلم سفر میکند و با شخصیتها این جهنم را قدمبهقدم تجربه میکند. فیلم بهجای روایت خطی ساده، از ساختاری استفاده میکند که در آن «سایهی گذشته» و «فشار امروز» همزمان اثرگذارند. این ساختار یکنواختی را میشکند و اجازه میدهد مخاطب دائم درگیر باشد.
قهرمان فیلم، انسانی است که شرایط او را به نقطهای رسانده که نمیتواند عقبنشینی کند. او نه ابرقهرمان است و نه فردی بینقص؛ بلکه انسانی است که اشتباه میکند، تردید دارد، میترسد، اما همچنان پیش میرود. شخصیت اصلی بار اصلی روایت را به دوش میکشد، و بخشی از جذابیت فیلم در این است که او را بدون نقاب نشان میدهد؛ انسانی که با هر قدم، بخشی از خودش را زیر سؤال میبرد. یکی از نکات مهم در پردازش شخصیت اصلی، زبان بدن و واکنشهای غیرکلامی اوست. بسیاری از احساسات، از وحشت تا امید، از سرگشتگی تا تصمیمگیری، در سکوت منتقل میشوند. این سکوتها بیشتر از هر دیالوگ بلندی، تاثیرگذار هستند.
شخصیتهای فرعی فیلم تنها برای جلو بردن داستان حضور ندارند؛ آنها نمایندگان گروههایی از مردم کابل هستند: انسانهایی که در میان جنگ، همچنان تلاش میکنند زندگی کنند، از خانواده خود محافظت کنند، یا در جستجوی راهی برای زندهماندن هستند. برخی از این شخصیتها به قهرمان نزدیک میشوند و بخشی از مسیر او را همراهی میکنند. برخی دیگر تبدیل به چالشی برای او میشوند. حضور هرکدام از این شخصیتها مانند یادآوری کوتاهی است از اینکه جنگ فقط عرصه درگیری نیست، بلکه فضای تصمیمهای کوچک و بزرگ مردمی است که هیچ نقشی در آغاز آن نداشتهاند.
کارگردان در «۱۳ روز، ۱۳ شب» انتخابهای هوشمندانهای دارد. او بهجای آنکه تمرکز را روی صحنههای بزرگ بگذارد، ترجیح میدهد از نماهای بسته، تعقیبهای نفسگیر و فضاهای محدود استفاده کند. این انتخاب باعث میشود تماشاگر در تمام مدت احساس نزدیکی با شخصیتها داشته باشد. استفاده از دوربین روی دست، لرزشهای کنترلشده و تغییر سریع زاویهها، تنش را بیشتر میکند، بیآنکه به دام اغراق بیفتد. قاببندیها نشان میدهد که جهان فیلم، جهان ناامنی است؛ جایی که هر لحظه ممکن است یک قدم اشتباه، سرنوشت را تغییر دهد. از سوی دیگر، کارگردان در لحظات آرامتر، به مخاطب فرصت میدهد تا شخصیتها را بهتر بشناسد. این تعادل میان تنش و آرامش، یکی از مهمترین دلایل تاثیرگذاری فیلم است.
فضاهای بسته، کوچههای باریک، بازارهای شلوغ، ساختمانهای نیمهسوخته و حضور دائمی گرد و غبار، کابل را به شکل واقعی و بدون اغراق به تصویر میکشند. هرچند فیلم از عناصر نمایشی استفاده میکند، اما تلاش میکند حقیقت را زیر سایه جلوههای بصری پنهان نکند. جزئیات بصری زیادند: چهرههای خاکآلود، پوسترهای نیمهسوخته روی دیوار، صدای بالگردهای دوردست، نور زرد چراغهای اضطراری، و حتی نحوه حرکت مردم در خیابان—all این عناصر فضای فیلم را باورپذیر میکنند.
موسیقی فیلم، ترکیبی از سازهای شرقی، ضربآهنگهای تند و صداهای محیطی است. موسیقی در بسیاری از سکانسها حضور کمرنگی دارد، اما وقتی وارد میشود، دقیقاً جایی مینشیند که باید تنش یا غم را افزایش دهد. صدای قدمها، انفجارهای دور، نفسزدنهای سنگین شخصیتها، و وزش باد در شبهای کابل نقشی اساسی در ساخت فضای شلوغ اما خفهکننده فیلم دارند.
13 Days, 13 Nights: In the Hell of Kabul فیلمی است که تماشای آن آسان نیست، اما قطعاً ارزشش را دارد. فیلم بیش از آنکه درباره جنگ باشد، درباره انسانهایی است که در دل جنگ به دنبال معنا، بقا و امید هستند. روایت فشرده، فضاسازی دقیق و شخصیتپردازی چندلایه، این اثر را به یکی از متفاوتترین فیلمهای سال ۲۰۲۵ تبدیل کرده است. «۱۳ روز، ۱۳ شب» از آن آثاری است که پس از پایان، مدتها در ذهن میماند؛ نه برای خشونت یا جلوههای بصری، بلکه برای پرسشهایی که درباره انسانیت و انتخابها مطرح میکند.
هیچ نظری برای نمایش وجود ندارد