بستن
مچ گیری یک فیلم در ژانر جنایی, درام و کمدی به کارگردانی Darren Aronofsky و تولید 2025 در آمریکا است. از بازیگران این فیلم می توان به Austin Butler, Liev Schreiber و Vincent D'Onofrio اشاره کرد.
هنک تامپسون، بازیکن سابق بیسبال که از زندگی خسته شده، ناخواسته به جنگ وحشیانهای برای بقا در دنیای جنایتکارانه نیویورک دهه 1990 کشیده میشود و…
دانلود از سایت تنها با IP ایران امکانپذیر است، در صورت استفاده از VPN آن را خاموش کنید.
Caught Stealing اقتباسی است از رمان چالی هاستون و کارگردانی دارن آرونسکی، شناختهشده برای آثار سنگین و روانشناختی مانند Black Swan و The Whale. این فیلم اما تلاش کرده مسیر متفاوتی را در پیش بگیرد: ترکیبی از جنایت، طنز سیاه، تعلیق و لحظات کمدی که کموبیش غیرمعمول برای کارنامهی آرونسکیاند. داستان در سال ۱۹۹۸ در بخش Lower East Side نیویورک روایت میشود. هنک تامپسون، اوایل زندگی حرفهایاش در بیسبال امیدبخش بوده است، اما پس از حادثهای ورزشی مسیرش عوض شده، حالا او به عنوان بارتندر زندگی میکند. وقتی همسایهاش از او میخواهد که برای چند روز گربهِ او را نگه دارد، هنک وارد دردسر بزرگی میشود، دردسری که از حدِ “گربهنظری” خیلی فراتر میرود.
فیلم با شروع آرام اما دقیق ساخته شده است؛ ما هنک را میشناسیم، تلاشهایش را، افسوسهایش را و زندگی روزمرهاش را. این آشنایی به مخاطب کمک میکند وقتی او وارد موقعیت خطرناکتر میشود، در کنار او قرار بگیرد. پس از شروع حادثه، ریتم فیلم تندتر میشود؛ تعلیق، خشونت، شگفتی و موقعیتهایی که ترکیبی از شوک و طنز دارند. نویسنده فیلمنامه (خود نویسندهی کتاب) توانسته است بعضی از جنبههای منبع را حفظ کند، اما فیلم مجبور شده برخی جزئیات را کوتاه کند یا بازتنظیم کند تا داستان در قالب سینمایی ۱۰۷ دقیقه بگنجد. این فشردگی هم مزیت است — حرکت سریع به سوی نقطهی اوج — و هم ضعف، چون گاهی برخی شخصیتها فرصت رشد کامل ندارند.
هنک با گذشتهی ورزشیاش هنوز درگیر است؛ گذشتهای که امید داشت و ناگهان به خاطر حادثهای تمام آنها مختل شدهاند. فیلم نشان میدهد که چگونه رویاهایی که نیمهکاره رها شدهاند، همچنان میتوانند وزن داشته باشند و جلوی زندگی جدید را بگیرند.
ایدهی “گربه برای چند روز نگه دارم” به طرز طنزآمیزی به نقطهی ورود به عالم جنایت و آشفتگی بدل میشود. پیام فیلم این است که در زندگی، بعضی انتخابهای کوچک میتوانند نتایجی بزرگ داشته باشند، برخی بیگناه به نظر میآیند اما همهچیز پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد.
هنک مردی است که از خط اول ورزش کنار گذاشته شده، از زندگی حرفهای اش هم فاصله گرفته، حالا میکوشد زندگی معمولیتر ولی قابل تحملی داشته باشد. اما وقتی وارد این ماجرا میشود، نه فقط باید برای زنده ماندن بجنگد، بلکه باید به نوعی خودِ تازهای بسازد؛ کسی که دیگر گذشتهاش او را نشناسد یا باعث شکستش نشود.
فیلم صحنههای خشونت دارد، باندهای جنایت، سیاستهای فساد، آدمهایی که کارهای وحشتناک انجام میدهند، اما در دل این خشونت، طنز تاریکی نیز نقش دارد. این طنز گاهی کمک میکند فضا سبکتر شود، گاهی هم برقصد بین ناراحتی و شوخی. ترکیب این دو عنصر در دستان کارگردان و همراهانش مثل فیلمبردار و تدوینگر، لحظاتی را خلق میکند که هم تکاندهندهاند و هم غیرمنتظره.
بازی باتلر یکی از نقاط قوت فیلم است. او مردی است که وقتی مجبور شود از منطقهی راحتیاش خارج شود، واکنشها و ضعفها و ترسهایش را متجلی میکند. در بیشتر لحظات با ما همراه است، حس اینکه نمیداند چرا وارد این مخمصه شده، اما به هر حال باید تلاش کند. بعضی از صحنهها به او اجازه میدهند تا آسیبپذیری و دردش را نشان دهد؛ صحنههایی که کمتر تصویری هستند و بیشتر درون یک گفتوگو یا نگاه نهفتهاند. باتلر در این نقش توانسته بار عاطفی فیلم را به دوش بکشد.
یو ون (Zoë Kravitz) در نقش دوست و همراه هنک، که حضورش باعث میشود هنک بیشتر با زندگی و امید روبرو شود. روس (Matt Smith)، همسایهی پانک و کسی که ماجرا را آغاز میکند؛ شخصیت غیرقابل پیشبینی است و باعث میشود داستان پیچش بیشتری بگیرد. کاراآکتورها / آدمهای جنایی: روسای باندها، گروههای مختلف خلافکار، پلیس؛ هر یک با شخصیتهایی کهگاه شبیه کلیشهاند ولی بازیگران توانستهاند به آنها جان دهند.
کارگردانی
آرونسکی با تجربهی زیاد در ساختن آثار سنگین، این بار نشان میدهد که میتواند فضای جرم و جنایت را هم با حس بصری قوی و جزئیات تاریخی بسازد. ترکیب نورپردازی محیط تاریک، خیابانهای بارانخورده، لوکیشنهای قدیمی نیویورک دههی نود، کمک میکند حس نوستالژی و دلهره همزمان برقرار شود.
صحنهپردازی و طراحی زمان/مکان
فیلم تلاش کرده جزئیات دههی ۹۰ را آمده کند: موسیقی، تلفنها، سبک زندگی، لباسها و حتی تعاملات اجتماعی که قبل از موبایلهای هوشمند بودهاند. این میزان توجه به جزئیات به همراه طراحی لوکیشنها، باعث میشود مخاطب راحتتر وارد فضا شود.
موسیقی و صدا
موسیقی متن ترکیبی از آهنگهای دهه ۹۰ و فضاسازی صوتی است؛ صداهایی از زندگی شهری، خیابان، ماشین، صدای گربه، فشار محیط، و سپس موسیقی در لحظات دراماتیک افزایش مییابد. ترکیب آهنگساز و گروههای موسیقی همراه با آرونسکی به فضاسازی کمک زیادی کرده است.
فیلم علاوه بر اینکه سرگرمکننده است، پرسشهایی همچون “چه میشود وقتی گذشته پشت سر گذاشته شده باز به سمتت برمیگردد” و “تا چه حد میتوان برای نجات خود با خطر همراه شد” را مطرح میکند. همچنین فیلم به این اشاره دارد که زندگی معمولی ممکن است آرامش نداشته باشد، اما گاهی از تبدیل شدن به آدمی که نیستیم بهتر است. همچنین یکی از پیامهای فیلم این است که وقتی وارد بازیهایی خارج از کنترل خود میشویم، باید عواقب آنها را بپذیریم — اینکه گاهی فقط صداقت، تلاش و درک بقیه میتواند تفاوت ایجاد کند.
اگر بخوای منصف باشم: بله، مچگیری فیلمی است که ارزش دیدن دارد، مخصوصاً اگر به ژانر جنایی-تعلیقی و فیلمهایی که ترکیبی از تعلیق و طنز دارند علاقه داری. این فیلم یکی از بهترین تلاشهای آرونسکی برای ساخت اثری مردم پسندتر است؛ نه کاملاً سبکِ رایج اما در عین حال سرگرمکننده و دارای پیام. اگر انتظار داشته باشی فیلمی کامل، بینقص و عمیق مثل آثار کلاسیک تعلیق داشته باشی، ممکن است کمی دچار ناامیدی شوی، به ویژه از نظر شخصیتپردازی مکمل و توازن هنری. اما اگر دنبال تجربهای متفاوت، با بازی خوب، طراحی زیبا و داستانی که بتواند تو را تا پایان درگیر کند هستی، مچگیری گزینهی خوبی است.
هیچ نظری برای نمایش وجود ندارد