پل و دو پسرش، توماس و جوزف، نیمه عمری را به سر میبرند. آرامش در روز و عذاب در شب. هر شب، پس از غروب خورشید، آنها با حملات بی امان یک شیطان مرموز و خشن روبرو می شوند. یک روز، زمانی که توماس قبل از غروب آفتاب به خانه باز نمیگردد..
فرانچسکا کابرینی، مهاجر ایتالیایی، در سال 1889 به شهر نیویورک می رسد و با بیماری، جنایت و کودکان فقیر مواجه می شود. کابرینی ماموریتی جسورانه را آغاز می کند تا شهردار متخاصم را متقاعد کند که مسکن و مراقبت های بهداشتی را برای آسیب پذیرترین قشر جامعه تامین کند
هیچ نظری برای نمایش وجود ندارد